۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

بی بهانه برای تو...



فدای صورت ماهت تمام آینه ها

نثار صبح نگاهت تمام آینه ها

نثار شوق جمالت تمام هستی من

فدای سیرت پاکت مرام آینه ها

بیا که طاقت دوری شکسته قامت من

بیا فدای تو گردم پیام آینه ها

بیا که سبز ترین لحظه در امید منی

همیشه رهن تو بودم دوام آینه ها

چقدر بی تو شکیبم ببین که شانه صبر

شکسته لحظه به لحظه به کام آینه ها

دوگاهه قطعه ای از بهشت





۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

طاها آمد.......!

آقا کیوان و آبجی خانوم


ایشالا نامدار بشه شازده پسرتون




قدم نو رسیده مبارک

(از طرف m2)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

سوء تفاهم


از آن زمان که تبسم به شرط چاقو شد

نفس کشیدن مردم به شرط چاقو شد

درون فکر و خیال گناه بودیم که

خیال خوردن گندم به شرط چاقو شد

و تازه داشت خدا هم کنار می آمد

که حل سوء تفاهم به شرط چاقو شد

درون دفتر نقاشی عروسک ها

فقط کشیدن خانم به شرط چاقو شد

و کوک بودن ما را بهانه می کردند

خلاصه شعر و ترنم به شرط چاقو شد

ولش کنید غزل را فقط بگویم که

ردیف مصرع دوم به شرط چاقو شد

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

برام دعا کنید




دعا كن دلم بوي باران بگيرد
و اين درد جانسوز درمان بگيرد
دعا كن دلم رنگ آيينه گردد
و تنهايي از عشق پايان بگيرد
چكاوك به يك گوشه اش لانه سازد
شقايق ز شادابيش جان بگيرد
دعا مي كنم تا كه روزي بيايد
دعا كن سرم را به دامان بگيرد
دعا كن كه دستان پر پينه ام را
به گرمي به آغوش دستان بگيرد
دعا كن كه اين سفره خالي عشق
به باريدني طعمي از نان بگيرد
دعا كن كه تنهاترين مرد دنيا
دمي همره عشق سامان بگيرد
دعا كن اگر مي سرايم تو باشي
كه با خنده هايت دلم جان بگيرد


بازم سلام
یه وقتهایی آدم دلش میخواد از همه آدمهای دنیا بخواد که کمکش کنن. یه وقتهایی آدم جز کمک گرفتن چاره ای نداره. تو این شرایط ترجیح میده از عزیز ترین و نزدیک ترین آدم های زندگیش کمک بگیره. من الان تو همین شرایط هستم. از عزیزترین آدم های زندگیم کمک میخوام. بعد هم از همه اونهایی که این پست رو میبینن. لطفا برام دعا کنید. ممنون

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

لحظه های خوب یادم نمیره.....


همه چی آرومه تو به من دل بستی

این چقدر خوبه که تو کنارم هستی

همه چی آرومه غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه تو به احساس من

همه چی آرومه من چقدر خوشحالم

پیشم هستی حالا به خودم می بالم

تو به من دل بستی از چشات معلومه

من چقدر خوشبختم همه چی آرومه

تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن

منو با لالایی دوباره خوابم کن

بگو این آرامش تا ابد پابرجاست

حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست.....

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

نامه ای برای....!!!


سلام. حال همه ی ما خوب است.

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.

با این همه عمری اگر باقی بود٬

طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد

و نه این دل ناماندگار بی درمان...

تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود

میدانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است

اما تو لااقل حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟

راستی خبرت بدهم خواب دیده ام

خانه ای خریده ام

بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار

هی بخند

بی پرده بگویمت چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت.

دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ما میگذرد

باد بوی نامهای کسان من میدهد.

یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟

نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد،

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت مینویسم:

حال همه ی ما خوب است،

اما تو باور نکن.

(شعر از: سید علی صالحی)