۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

اسپندگان یا ولنتاین؟


اسپندگان

اسفندگان از جمله جشن های ماهیانه ای است كه با صد افسوس، از گذشته ی برپایی آن آگاهی چندانی نداریم. اما بنا بر گفته ابوریحان بیرونی در ایران قدیم جشنی با نام مزدگیران یا مردگیران در بین مردم رواج داشته است. از ویژگیهای این جشن كه زمان برگزاری آن 5 روز نخست ماه اسفند بوده، استراحت كامل زنان از كار و تلاش و كوشش، و فرمانبرداری كامل مردان از زنان بوده است. در این چند روز به پاس تلاش یكساله زنان، مردان وظایف ایشان را بر دوش گرفته و با این كار، فعالیت های یك زن را تجربه می كردند و در عین حال دادن هدیه در این روز به زن خانه از آداب و رسوم جشن بوده است. به هر حال آنچه كه می دانیم ویژگی این جشن است كه به نام سپنته آرمئیتی یا فروزه از خود گذشتگی و فروتنی و مهر بی پایان ، مزین است. سپنته آرمئیتی (سپندارمذ) یا اسفند امروزی ، نام چهارمین امشاسپند و نام پنجمین روز هر ماه است كه در جهان مادی نگهبان زمین می باشد. سپنته آرمئیتی ، فروزه ای است با ویژگیهای زنانه و مادرانه یعنی مهر و عشق بی پایان و تواضع و فروتنی كه به راستی زمین نمادی نیكو بر آن است. بنابر سالنامه زرتشتی ، روز اسفند از ماه اسفند یعنی پنجمین روز از این ماه و بنابر تقویم امروزی، 29 بهمن ماه روز سپاسداری از جایگاه زنان و مادران است.

ولنتاین

روز ولنتین یا ولنتاین (روز عشاق یا روز عشق ورزی)عیدی در روز 14 فوریه (25 بهمن ماه)ودر برخی فرهنگ ها روز ابراز عشق است.این ابراز عشق معمولا با فرستادن کارت ولنتاین یا خرید هدایایی مانند گل سرخ انجام می شود.سابقه تاریخی جشن ولنتاین به جشنی که به افتخار قدیس ولنتین در کلیساهای کاتولیک برگزار می شود باز می گردد.

کدام یک؟

پاسداشت مقام زن و سپاسگذاری از زحمات او از جمله صفات نیک وپسندیده در آدام و رسوم و سنن ما ایرانیان است. به راستی به دست فراموشی سپردن این آئین ها و گرایش به تقلید از غربیان حتی در نوع ابراز علاقه به یکدیگر ، جفا به فرهنگ ایرانی نیست. ایرانی که فرهنگ و مهر و عطوفت را در زمان توحش غربی ها به آنها ارزانی داشت. به عقیده من منشاء این کپی برداری تنها یک عامل است وآن عدم توجه به فرهنگ اصیل ایرانی و در مقابل نبود الگوی جایگزین مناسب به جای آن است. مسئول این بی اطلاعی کیست ؟ آیا عدم توجه به این اصالت ها منافعی را متوجه قشر یا گروه خاصی می کند؟ چرا ؟؟؟

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

داستانك



روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت :...
«چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم» سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند. دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

اربعین


شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه جدش به اشکی شست چشم

مروه ژشت سر نهاد٬ اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها٬ حرمت کوی منا دارد حسین...

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت دیبای حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین؟

سروران٬ ژروانگان شمع رخسارش٬ ولی

چون سحر٬ روشن٬ که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق

می نماید خود٬ که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا٬ ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسی

ندشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند؟ مشکل دوتا دارد حسین

سیرت آل علی(ع) با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان٬ زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد٬دیدم هنوز

بادم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدای

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»

کاندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

(اگر لذت بردید هدیه به روح شهریار فاتحه بفرستید.)

پیشکش به مهربان ترین نماینده دنیا


دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می کنم ان طرف دیوار.مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد . به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود . گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار . آن طرف حیاط خانه ی شماست و آنوقت هی در می زنم .در می زنم . در می زنم و می گویم : (( دلم افتاده توی حیاط شما ، می شود دلم را پس بدهید ... ))کسی جوابم را نمی دهد . کسی در را برایم باز نمی کند . اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار . همین و من این بازی را دوست دارم . همین که دلم پرت می شود این طرف دیوار، همین که ...من این بازی را ادامه می دهم و آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند . تا دیگر دلم را پس ندهند . تا آن در را باز کنند و بگویند بیا خودت دلت را بردار و برو . آنوقت من می روم و دیگر هم برنمی گردم . من این بازی را ادامه می دهم ........