پدر....
همانطوری که مادر حدس زد شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد
به شهر آمد، بساط واکس واکرد
به شهر آمد، بساط واکس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد
پدر را شهرداری آمد و برد
پدر را شهرداری آمد و برد
بساطش ماند بیصاحب، لگد شد
پدر از معضلات اجتماعی است
پدر از معضلات اجتماعی است
که تبدیلِ به شعری مستند شد
و بعد آمد کوپن بفروشد اما
و بعد آمد کوپن بفروشد اما
شبی آمد به خانه گفت بد شد
دوباره ریختند و جمع کردند
دوباره ریختند و جمع کردند
خطر از بیخ گوشم باز رد شد
پدر جان کند و هی از خستگی مرد
پدر جان کند و هی از خستگی مرد
نفس در سینهاش حبس ابد شد
به مادر گفت من که رفتم اما
به مادر گفت من که رفتم اما
همانطوری که گفتی میشود شد
به یاد روی ماهش بودم امشب
به یاد روی ماهش بودم امشب
نشستم گریه کردم جزر و مد شد
(شعر از:مریم آریان)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی