۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

بی تو...



از باغ می برند چراغانی ات کنند

تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند

پوشانده صبح تورا ابر های تار

تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی

شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی